photo 

سالروز مبعث پیامبررحمت حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه وآله خجسته باد.

ای جامه بخود پیچیده ‍ـ برخیز و انذار کن  (آیات 1و 2/ سوره مدثر)

...... محمد به مرز چهل سالگی رسیده بود. تبلوررنج مایه ها در جان او باعث شده بود که اوقات بسیاری را در بیرون مکه به تفکر و دعا بگذراند، تا شاید خداوند بشریت را از گرداب ابتلا برهاند او هر ساله سه ماه رجب و شعبان و رمضان را در غار حراء به عبادت می گذرانید.

ـ آن شب، شب بیست و هفتم رجب بود. محمد غرق دراندیشه بود که ناگهان صدایی گیرا و گرم درغار پیچید:

بخوان!

ـ محمد درهراسی و هم آلود به اطراف نگریست! صدا دوباره گفت:‌بخوان!

ـ این بار محمد بابیم و تردید گفت: من خواندن نمی دانم.

صدا پاسخ داد:

ـ بخوان به نام پروردگارت که بیافرید، آدمی را از لخته خونی آفرید، بخوان و پروردگار تو ارجمندترین است، همو که با قلم آموخت، و به آدمی آنچه را که نمی دانست بیاموخت.........

و او هر چه را که فرشته وحی خوانده بود باز خواند.

ـ هنگامی که از غار پایین می آمد زیر بار عظیم نبوت و خاتمیت، به جذبه الوهی عشق بر خود می لرزید از این رو وقتی به خانه رسید به خدیجه که از دیر آمدن او سخت دلواپس شده بود گفت:

ـ مرا بپوشان، احساس خستگی و سرما می کنم!

 و چون خدیجه علت را جویا شد گفت:

ـ آنچه امشب بر من گذشت بیش  از طاقت من بود،‌امشب من به پیامبری برگزیده شدم!

خدیجه که از شادمانی سر از پا نمی شناخت، در حالی که روپوشی پشمی و بلند بر قامت او می پوشانید گفت:

ـ من مدتها پیش در انتظار چنین روزی بودم می دانستم که تو با دیگران بسیار فرق داری، اینک به پیشگاه خدا شهادت می دهم که تو آخرین رسول خدایی و به تو ایمان  می آورم........

ـ پس از آن علی که در خانه محمد بود با پیامبر بیعت کرد.

ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد             

                دل رمیده ما را انیس و مونس شد


نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
        

                  بغمزه مسئله آموز صد مدرس شد


ببوی او دل بیمار عاشقان چو صبا
     

                 فدای عارض نسرین و چشم نرگس شد


بصدر مصطبه ام می نشاند اکنون دوست
  

               گدای شهر نگه کن که میر مجلس شد


طربسرای محبت کنون شود معمور
  

                     که طاق ابروی یار منش مهندس شد


لب از ترشح می پاک کن برای خدا
  

                     که خاطرم به هزاران گنه موسوس شد
 

کرشمه تو شرابی به عارفان پیمود        

                    که علم بی خبر افتاد و عقل بی حس شد
 

چو زر عزیز وجودست شعر من آری    

                        قبول دولتیان کیمیای این مس شد
 

خیال آب خضر بست و جام کیخسرو      

               بجرعه نوشی سلطان ابوالفوارس شد
 

زراه میکده یاران عنان بگردانید        

                 چرا که حافظ از این راه برفت و مفلس شد

 

نظرات 4 + ارسال نظر
کیمیا چهارشنبه 9 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 11:14 ب.ظ http://www.kimiya-money.blogfa.com

آینده از آن کسانی است که امروز تجارت الکترونیک را جدی بگیرند.آینده از آن کسانی است که امروز تجارت الکترونیک را جدی بگیرند.

سلام دوست عزیز ما برای کسب درآمد از اینترنت محیطی شفاف و ساده برایتان مهیا نموده ایم .....خسته نباشین ...مطالب جالب و جدیدی رو در مورد تنها راه(( قانونی ))کسب درآمد از اینترنت در (ایران ) توسط یک سایت فرهنگی و3شرکت بزرگ ایرانی باحمایت کلیه بانکهای سیستم طرح شتاب..... که موفق به راه اندازی سیستم بازاریابی شبکه ای جالبی شده اند....و شمامیتوانید از هر نظر به آن اطمینان داشته باشید ...را نوشته ام......
حال این امکان برای شما فراهم شده ، آن هم از طریق یک مشارکت عادلانه و در داخل ایران عزیز.. من به شما عزیزان توصیه می کنم مطالب وبلاگم را تا به آخر با دقت مطالعه نمایید.واز مزایای بی نظیر آن برخوردار شوید...
ارسال رایگان کلیه محصولات فعلی سایت برای همه اعضای ویژه ....
5 تا 15 درصد تخفیف در محصولات داخلی سایت(کتاب، سی دی و کارت اینترنت و کارت تلفن).
10 تا 20 درصد تخفیف در فروش کتب خارجی با دلار 220 تومان
ارائه یک آریا کارت بنام شما با اعتبار یک ساله(قابل تمدید برای سالهای متوالی)، به عنوان یک کارت اعتباری داخلی با استانداردهای بین المللی
ارائه مستر کارت به اعضا در آینده ای نزدیک و..............
امکان کسب درامدی بسیار عالی و بی نظیر برای شما تا سقف .....

فرصتهای مناسب در زندگی به ندرت پیش میایند.....شانسی که شاید دیگر سراغ شما نیاید!!!!!! با بهترین آرزوها...

http://www.kimiya-money.blogfa.com

محمد خورشیدی پنج‌شنبه 10 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 12:09 ب.ظ

فقط جهت اطلاع دوستان!
توی سیستم های باینری مثل ایران بین وگلد ماین و... به طور متوسط و دایمی۷۵٪ از افراد متضرر هستند ودر ضمن پور سانت ایران بین به نسبت کمه!
پس گول این شبکه ها رو نخورید!
دیگه تب این کارا داره فروکش می کنه...!

داداشه... پنج‌شنبه 10 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 03:43 ب.ظ

به به ! آقای خورشیدی عزیز (!) نیستی داداش. معلومه کجایی! اصلاْ نکنه خودت نیستی ! شاید اشتباه گرفته باشم. اما نه ! خودتی . تا حالا کجا بودی ...

خود خودم یکشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 11:23 ق.ظ

به جا نمیارم! شما...!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد